چاپ خبر
دبیرستان دخترانه فرزانگان6 سه‌شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
خرمگس
کتاب الکترونیکی خرمگس 
 
"خرمگس" (The Gadfly) نام داستانی از نویسنده انگلیسی، "اتل لیلیان وینیچ" می‌باشد که در دهه ۱۹۶۰ انتشار یافت.
شاید خیلی از کتاب خوان ها حداقل اسم این کتاب را شنیده باشند. خرمگس بی تردید یکی از مشهور ترین رمان های سیاسی دنیاست که درباره ی زندگی یک شخصیت انقلابی و حالات و احوال درونی او نوشته شده است این داستان پیش از این در ایران، توسط خسرو همایون‌پور و نیز ترجمه‌ی مشترک داریوش شاهین و سوسن اردکانی به فارسی برگردان شده بود.
این کتاب در سال ۱۸۹۷ در انگلستان و آمریکا منتشر شد. نویسنده در این کتاب تصویری از انسان‌هایی که برای کسب آزادی، استقلال و حقوق اجتماعی خود دست به مبارزه می‌زنند را ترسیم کرده است. انسان‌هایی که در این راه از مرگ هراسی ندارند.
نقش اصلی این کتاب "آرتور برتن" است که یک انگلیسی مقیم در ایتالیا در زمان سلطه‌ی اتریشی‌ها بر این کشور است. او پس از شکستی عاطفی دست به یک ماجراجویی بزرگ می‌زند و بعدها دوباره به ایتالیا بازمیگردد و در یک گروه انقلابی به کار مشغول می‌شود.
اتل لیلیان وینیچ در سال 1864 و در یک خانواده‌ی برجسته‌ی انگلیسی دیده به جهان گشود. پدر وی پروفسور ریاضیات بود و مادرش درباره‌ی مسائل اجتماعی مقالاتی می‌نوشت.
نویسنده در این کتاب تصویری از انسان‌هایی که برای کسب آزادی، استقلال و حقوق اجتماعی خود دست به مبارزه می‌زنند را ترسیم کرده است. انسان‌هایی که در این راه از مرگ هراسی ندارند
«جرجی اورست»، عموی مادر او، جغرافی‌دان مشهوری بود و مرتفع‌ترین قله‌ی جهان نیز ، به پاس تحقیقات وی ، در سلسله جبال هیمالیا ، اورست نام گرفته است. اتل از کودکی با احتیاج آشنا شد. هنوز یک سال و نیم از عمرش نگذشته بود که پدرش جهان را وداع گفت. پس از پدر، پرورش او و چهار خواهر دیگرش به دوش مادر افتاد. مادر نیز با تدریس ریاضیات، به زحمت این خانواده‌ی بزرگ را اداره می‌کرد.
اتل لیلیان وینیچ به تحصیل فلسفه، ادبیات، زبان‌شناسی و موسیقی پرداخت. او در ابتدا به آثار ویلیام بلیک شاعر انگلیسی علاقه مند شد، سپس آثار «شکسپیر» و «دیکنز» به زندگی‌اش راه یافتند. او پس از اتمام تحصیلات در رشته‌ی موسیقی به مسائل اجتماعی علاقه پیدا کرد و مبارزه‌ی انسان‌ها به خاطر آزادی، شوری عظیم در وی برانگیخت.
خرمگس را باید یکی از رمان‌های مهم و موثر ادبیات مغرب زمین به حساب آورد. رمانی که در نوع خود برای بسیاری از کسانی که در صدد گسستن بندهای اسارت و وابستگی بوده‌اند، الهام‌بخش و برانگیزاننده بوده است
پس از آن، نخستین رمان خود، خرمگس را به چاپ رساند. سه سال پس از انتشار خرمگس، رمان دیگر وی به نام جک دیموند چاپ شد. اتل در کتاب اخیر خود نیز ریاکاری و قساوت خادمان کلیسا را برملا و رسوا می‌سازد. این نویسنده در شماری از رمان‌های بعدی خود نیز به قهرمان اصلی رمان معروف خود پرداخته و ماجراهای او را شرح می‌دهد.
اتل لیلیان وینیچ ( که البته این نام خانوادگی همسر اوست و نام خانوادگی خود او بول می باشد) نویسنده ای انگلیسی تبار است که با ازدواج با یک فرد مبارز سیاسی تبعیدی مسیر زندگی خود را با کتاب خرمگس همسان کرد. او چندان در نویسندگی مشهور نیست و بسیاری از دیگر کتاب های او هم به نوعی به خرمگس مربوط می شوند و در واقع دنباله ای بر داستان خرمگس هستند. اما خرمگس او بی تردید از سوی بسیاری به عنوان مشهور ترین کتاب انقلابی جهان تلقی می شود.
اما ویژگی این کتاب چیست که به نسبت سایر کتاب هایی که دیگران را به مبارزه ترغیب می کنند اثری شاخص تلقی می شود؟ در واقع نکته ی اصلی را می توان با یک مقایسه ی ساده بین خرمگس و آثار منتسب به جنبش ادبی رئالیسم سوسیالیستی دریافت. آثار این مکتب که عمده ی آن ها در زمان حکومت استالین در شوروی و به دستور او چاپ شدند، بیش تر رئالیسم از نوع حقایقی بودند که حکومت شوروی مایل به شنیدن آن ها بود. کتاب هایی مانند مادر اثر ماکسیم گورکی ، که با وجود این که برای گورکی احترام بسیاری قائل هستم و می دانم نویسنده ای توانا بود و با وجود این که معتقدم او چه در چگونه زیستن و چه در چگونه مردن ، قربانی رهبری کشور شوراها شد، در واقع به شکلی کاملا واضح سعی می کند به نفع حزب کمونیست بیانیه صادر کند و با حذف وجهه ی خاص مادری ، وجهه ی جدیدی از مادر به عنوان زنی که از پس رنج و ستم هایی که بر او تحمیل شده اکنون آگاه و آزاد برای بازگرفتن حقوق هم مرامان خود اکنون در نقش مادری برای آن ها ظهور می کند ، بسازد. در واقع گورکی می کوشد این برداشت را در ما ایجاد کند که "مادر" در بافت سیاسی خود و در زمانی که می کوشد برای خلق خود مثمر ثمر باشد شخصیتی ارزشمند و پرستیدنی است. این اثر را از این جهت مثال آوردم که به نظر من باقی آثاری که در این مکتب به وجود آمدند به حدی مبتذل و خالی از ارزش های ادبی هستند که هر انسان بی نظری فورا احساس می کند که شعاری را دارند به زور به خورد او می دهند. این کتاب ها در واقع نه یک اثر ادبی ، که بیانیه ای سیاسی اند که نباید چندان در دنیای ادبیات جدی گرفته شوند.
اما خرمگس روابط عاطفی را از هر دو بعد نگاه می کند. یکی رابطه ی میان آرتور و جما ، که ابتدا به گونه ای دوستانه و شاید برادرانه بود، بعد با گریختن آرتور و بازگشت او ، این بار رابطه ای نو از سر گرفته می شود. این قالبی است که بارها پس از خرمگس امتحان شده و اکنون به شکل یک کلیشه ی رایج توسط بسیاری از نویسندگان و فیلم نامه نویسان مورد استفاده قرار می گیرد. عشقی که گاهی به شکل بیزاری و نفرت تلقی شده  و یا وانمود می شود اما همواره وجود داشته و به گونه ای ناخودآگاه در جای جای این داستان دیده می شود.  اما مهم ترین و برجسته ترین وجه داستان خرمگس تحلیل روابط آرتور با کاردینال است. این رابطه دیگر چندان ساده و پیش پا افتاده نیست. ابتدا با عشقی عمیق و ایمانی مرید و مراد گونه رو به رو هستیم. بتی که در دل آرتور در حد مسیح پرستیدنی است تا روزی که یک ضربه به ناگاه همه چیز آرتور را خرد می کند و در هم می شکند. تمام اعتقادات مذهبی او و از همه مهم تر کسی که خداگونه می پرستید ناگهان در چشم او پست ترین چیز های ممکن به نظر می آیند. اما تغییر این مسیر با رنج های مسیح گونه ای که بر قهرمان می گذرد به او گونه ای تازه از عشق ورزیدن را می آموزد. گونه ای که در تمام کتاب های انقلابی دیده می شود؛ یعنی عشق ورزیدن از راه نفرت نسبت به دشمن! در این راه اسلحه قهرمان ما قلم اوست ، اما او مرد عمل هم بوده و هست و سال ها در هر گوشه ای از این دنیا برای آن چه اینک آرمان اوست مبارزه می کند. اما جنس نفرت او نسبت به کاردینال آن چه من گفتم نیست. آرتور همیشه حسرت روزهایی را دارد که کاردینال همان پدر مهربان دوست داشتنی اوست. کاردینال هم در این داستان به راستی چهره ای نیک سرشت دارد ، اگرچه او بر سر ایمان خود و فرزند و جگرگوشه ی خود در تردید و تضاد است و این تضاد چیزی است که سرانجام او را به مرز نیستی می برد. در واقع رابطه ی آرتور و کاردینال ترکیبی است از عشق پدر و فرزند گونه بی آلایش و دلیل سیاسی و اجتماعی ، که ایمان پدر و آرمان پسر در این میان بر آن سایه می اندازند. هر دو نمی توانند از آرمان خود دل بکنند و همین سبب فنای این دو می شود و وجه تراژیک ماجرا را رغم می زند. گرچه نویسنده حق را به قهرمان داستان خود می دهد و می بینیم که کاردینال نیز به این نتیجه می رسد، اما دلیلی ندارد خواننده هم در این باره با او هم عقیده باشد. در واقع امتیاز ویژه ای که خرمگس نسبت به سایر کتاب های انقلابی دارد در تصویری است که از شخصیت قهرمان خود به ما نشان می دهد. قهرمانی که وجه انسانی اش بیش از چهره ی اسطوره گونه و خارق العاده ی او به چشم می آید. در واقع در بسیاری از کتاب های انقلابی ما با چهره ای هم جنس زورو مواجه هستیم که به یاری هوش سرشارش پادشاه ظالم را به ستوه آورده و کسی نمی تواند او را شکست دهد. آن گونه تیپ سازی در واقع محصول آرمان های سرکوب شده یک قوم تحت ستم است که همواره در اسطوره های خود به دنبال منجی می گردند تا تمام درد های آن ها را تسکین دهد. این گونه اسطوره سازی که قدمت بسیاری دارد با ظهور کمونیسم و ادبیات ویژه ی آن گونه ای تازه به خود گرفت. در واقع این جا ناجی مردم و قهرمان آن ها، نه یک انسان که یک آرمان است که وقتی این شعار و آرمان همه گیر شود سقوط کاخ ستم گران و شکست آن ها دیده می شود و انسان ها تا زمانی که در آرمان خود ذوب نشده اند به هیچ انگاشته و می شوند و در واقع ارزش شخصیت ها در داستان به نسبت دوری و نزدیکی آن ها از آرمان مقدس است . در واقع خرمگس نوگرایی بزرگی در این زمینه است که می کوشد با نشان دادن وجه انسانی خرمگس به ما نشان دهد که او هم انسانی است با خشم و کینه هایی کاملا شخصی و بشری ، او آمیزه ای است از رنج ، کینه و محبت! خرمگس نه یک فرشته است و نه یک قهرمان ، بلکه انسانی است که به هر حال گاهی دستخوش ضعف های بشری هم می شود ، اگر چه در بیش تر نقاط داستان چهره ای محکم و با صلابت از او می بینیم.
خرمگس در زمان حکومت پهلوی ممنوع الانتشار بود و در واقع بسیاری از پدران ما ، آن ها که در گرماگرم مبارزات سیاسی حضور داشتند تحت تاثیر این کتاب قرار گرفتند. خواندن این کتاب از این طریق به ما کمک می کند بفهمیم نسل پیش از ما ، پدران ما چگونه تصمیم می گرفت و چه عواملی بر او موثر بود. سوای این مساله این کتاب به لحاظ ادبی اثری قابل توجه و قوی محسوب می شود که من خواندنش را به شما توصیه می کنم.
 
انتهای پیام/.